اگر کسی.


نظرات 9 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 10 تیر 1392 ساعت 09:09 http://http://35682183.blogfa.com/

آگه نه‌ای که بر دلم از غم چه درد خاست
محنت دواسبه آمد و از سینه گرد خاست

بر سینه داغ واقعه نقش‌الحجر بماند
وز دل برای نقش حجر لاجورد خاست

جان شد سیاه چون دل شمع از تف جگر
پس همچو شمع از مژه خوناب زرد خاست

هم سنگ خویش گریه? خون راندم از فراق
تا سنگ را ز گریه? من دل به درد خاست

در کار عشق دیده مرا پایمرد بود
هر دردسر که دیدم ازین پایمرد خاست

دل یاد کرد یار فراموش کی کند
در خون نشستن من ازین یاکرد خاست

دل تشنه? مرادم و سیر آمده ز عمر
دل بین کز آتش جگرش آبخورد خاست

دردا که بخت من چو زمین کند پای گشت
این کناپائی از فلک تیزگرد خاست

در تخت نرد خاکی اسیر مششدرم
زین مهره? دو رنگ کز این تخته‌نرد خاست

خصمم که پایمال بلا دید دست کوفت
تا باد سردم از دم گردون نورد خاست

گر باد خیزد ای عجب از دست کوفتن
از دست کوب خصم مرا باد سرد خاست

خاقانیا منال که غم را چو تو بسی است
کاول نشست جفت و به فرجام فرد خاست

لیلی یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 17:36 http://sohre1370.blogsky.com

سخت موافقم.... اما دل مگر حرف منطقی سرش میشود....:(

+سلام ... خوبی؟
++آپم

سکوت... یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 16:36 http://sokuot.blogsky.com

افرییییییییییییییییین
بسیار زیبا...
100%موافقم..
سکوت...

Atena یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 13:32 http://Atena2a.blogfa.com

آدمها هرچقدر بزرگتر میشوند دلشان بیشتر بغل میخواهد
حتى بیشتر از وقتى که کودک بودند !

جمله ای کوتاه ولی قشنگ

Atena یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 13:23 http://Atena2a.blogfa.com

حــقــیــقـــــت . . .

گــــاهــــے آنــچــنـــــان تــلــــــــخ مـــے شـــــود . . .

ڪــــــہ آرزو مـــے کــنــــــــم . . .


ڪـــاش هــیــچــگــــاه حــقــیــقــتــــے وجـــــود نـــداشــــت . . .

Atena یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 13:22 http://Atena2a.blogfa.com

برای قضاوت در مورد موفقیت خودت ببین چه بدست آورده ای و در قبال آن چه از دست داده ای . دالای لاما

Atena یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 13:17 http://Atena2a.blogfa.com

برای قضاوت در مورد موفقیت خودت ببین چه بدست آورده ای و در قبال آن چه از دست داده ای . دالای لاما

سعید یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 11:07 http://http://35682183.blogfa.com/

چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را

تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو
بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را

شوق ، به تازیانه گر دست بدین نمط زند
زود سبک عنان کند صبر گران رکاب را

آنکه خدنگ نیمکش می‌خورم از تغافلش
کاش تمام کش کند نیمکش عتاب را

خیل خیال کیست این کز در چشمخانه‌ها
می‌کشد اینچنین برون خلوتیان خواب را

می‌جهد آهم از درون پاس جمال دار، هان
صرصر ما نگون کند مشعل آفتاب را

وحشی و اشک حسرت و تف هوای بادیه
آب ز چشم تر بود ره سپر سراب را

sana شنبه 8 تیر 1392 ساعت 16:31 http://sana1380.blogfa.com

آره جالب بود

آره مرسی سر میزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد